آرمانآرمان، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

آرمان من

یه روز پرماجرا

سلام گلی ها دوباره خودم اومدم من نمیدونم مامانی پست قبلی اومد جواب ایمیل بده یا منو ضایع کنه البته حرفهای مامانی رو زیاد جدی نگیرین یه روز اینقد قربون صدقه ی   من میره همش از این ترانه ها برام میخونه :عزیزم تمیزم امیدم نفسم   الهی دورت بگردم خدا گل آفریده آ منو میگیره تو بغلش انقد بوسم میکنه    آیدا وبابایی کلی حسودیشون میشه   یه روز میگه :وای آرمان خسته ام کردی چیکار کنم از دست تو !!!!!! خب من خیلی با استعدادم میخوام همه جا سربزم وبه همی چی دست بذارم تا  شکوفاترهم بشم اما مامانی به این کارهای من میگه خرابکاری وشیطنت   مثلا"دیروز رفتم سر کیسه برنج وحسابی برنج بازی کردم خیلی با حال ...
28 فروردين 1392

نوروز در بیشکک

    یه ایمیلی از طرف یکی از دوستای مامانی اومده بود که اینجا تعطیلات چندروز بودوچطور گذروندیم مامانی هم که این روزا عشق وبلاگه جواب ایمیل دوستش را تو وبلاگ من اینطور نوشت:   سلام بهناز جون سال نو مبارک اینجا تعطیلات از روز اول فروردین شروع شد تا سیزده بدر. شنیدم ایران چندروز قبل از سال تحویل وچندروز بعداز سیزده ادامه داشته   خوش به حالتون البته اصلا"حسودیم نشد چون همین سیزده روز هم آیدا جیگرمون رو خورد از بس گفت کجا بریم حوصلم رفت و...خوب ماهم تمام تلاشمون رو کردیم که  به بچه ها حسابی خوش بگذره یه روز بردیمشون شهربازی یه روز پاتیناژ ویه روز هم رفتیم بیرون شهر بقیه اش ...
23 فروردين 1392

30 ماهگی

سلام دوستان خوبم Happy Birthday To ME امروز ۳۰ ماهه شدم. دو سال و نیم از عمرم میگذره! شاید کم به نظر برسه!! ولی تو این مدت خیلی چیزا یاد گرفتم و خیلی چیزا یاد دادم!!! تعجب نکنید! خیلی چیزا به مامان و بابام یاد دادم! یادشون دادم چطور میشه آدم از خیلی چیزا که دوست داره به خاطر اونی که دوست تر داره بگذره! یادشون دادم چطور تو اوج عصبانیت میشه به یه شیرین کاری خندید! و خیلی چیزای دیگه! خدا رو شکر که جمع چهار نفره ما خوش بخته.   چند وقتی هست که همراه با مامان دعا میکنم!دست های کوچولوم رو میگیرم بالا و به مامان گوش میدم که مثلا میگه...
11 فروردين 1392

عیدانه

یه سلام شاده شاد بچه ها خوش میگذره؟تعطیلات داره تموم میشه ها خیلی فرک کردم عیدی چی بهتون بدم امیدوارم از این عیدی خوشتون بیاد راستی عیدی ما یادت نره   ۱۰  روش برای آزار و اذیت مامان و بابا ۱- حرکات مامان و بابا رو زیر نظر داشته باشین اگر دیدین به کنترل دست زدن و یا خواستن تلوزیون ببینن فورا جلوی تلوزیون ظاهر بشید و بگید می خوام کارتون ببینم!! لزومی نداره بعد از روشن شدن کارتون حتی نیم نگاهی به کارتون مذکور بیندازید فقط حواستان باشد که مامان و بابا کانال عوض نکنند!! ۲- همین که سوار ماشین یا هر وسیله نقلیه شدید مقصد را بپرسید. و بعد مثلا اگر مقصد خانه خاله بود در طول راه ه...
5 فروردين 1392

سال نو

سلاااااااااااام   یه سلام نو و تازه توی یه سال جدید سال نوتون مبارک. امیدواریم سال خوبی رو شروع کرده باشین. خوش میگذره؟به من که داره خوش میگذره اینقد مهمونی رفتیم که نگو عید تازه متوجه شدم که چه قدرعموها وخاله های مهربون دارم که تا حالا ندیدمشون مامانی اما دلش برا پدرجون ومامانجون تنگ شده بابایی بهش میگه بچه ننه موقع سال تحویل من خواب بودم عیدی من به مامانی این بود که اسمش را یاد گرفتم مامان مرمر مامان اینقد ذوق کرد هزارتا بوسم کرد این عکس سفره ی هفت سینه رو میز چیدن که دست من بهش نرسه.خسیسا!!       اما من بالاخره خودم رسوندم بهش !!!!!!!!   اینم منو بابایی و...
3 فروردين 1392

مروری بر سال1391

    سلام دوستای نازنینم تاچندساعت دیگه سال ۱۳۹۱ تموم میشه و وارد یه سال جدید میشیم برای من سالی که گذشت: پر از رشد بود رشدفکری ورشدجسمی خیلی چیزها که سال گذشته برام نامفهوم بود الان برام معنا گرفته امیدوارم توسال ۱۳۹۲ من وهمه دوستای کوچولو بیشتر یاد بگیریم و تواناتر بشیم ببلاگم را ساختم وکلی دوست خوب پیداکردم خدارا شکر که خاطراتم اینجا ثبت میشه به ایران سفرکردم و ازچند کشور همسایه دیدن کردم(قزاقستان.ترکمنستان.ازبکستان.سمرقندوبخارا و...) سالم رفتیم وبرگشتیم خدایا شکرت برای اولین باربه مشهدرفتم خیلی چسبیدخدایا زیارت امام رضا رادوباره نصیبم کن اینم چندتا عکس از سفرنامه۹۱ ترکمنستان با سا...
30 اسفند 1391

ب ب ب براعم

    سلام دوست جونیا این روزها (دوسالگی) بیشتر منو در حالیکه روی تختم دراز کشیدم ویه شیشه ی شیر هم  تو دستمه  در حال تماشای تلوزیون میبینید  اونم برنامه های عربی وروسی خب اینجا (قرقیزستان)شبکه های ایرانی  به علت بارش زیاد برف روی آنتن اکثراوقات قطعه .کوچولوتر هم که بودم(یکسالگی)براعم  محبوبترین برنامه ی من بود به خصوص  اون آهنگ که میگفت ب ب ب راعم اینقد براش ذوق میکردم که اگه  شدیدترین رنجش عصبی هم داشتم  به احترام این آهنگ به مدت چند ثانیه سکوت میکردم ودوباره  شروع به تخلیه ی عصبی  اونم از نوع بنفشش  جدیدا هم  بابایی یه دستگاه ریس...
20 فروردين 1392

شهربازی =خوردن غذا !!!!

سلام دوس جونا درسته ما اینجا(قرقیزستان)از خانواده دوریم ولی بابایی وقت بیشتری داره تا ما رو بیرون ببره ومامان مریم هم که تو خونه حریف من نمیشه تا بهم غذا بده تو پارک از فرصت استفاده کرده وتا خرخره غذاهای بی مزه اش رو خورد من میده من بینوا هم  مجبور م  بخورم که اگه دهن باز نکنم تهدید به ترک محل بازی میشم راستی شما هم کوچولوهاتون رو به همین روش پارک میبرید یا نه به همین روش غذا میدید من که اصلا خوشم نمیاد همچین که ظرف غذا رو دست مامان میبینم انگار دیو دوشاخ دیدم  جذابترین قسمت شهربازی از نظر من  ماشین سواریه...آن آن بیب بیب   ا اینجا پارک نزذیک خونه مونه  ومن عاشق رانندگ...
20 فروردين 1392

ماجراهای من وسشوآر!!!!

سلام دوستای خوبم امروز دوروزه که یه خواب درست درمون نرفتم میدونید چرا؟چون مامانم مرده نه ناراحت نشید مامان مریم رو نگفتم سشوار خرابه وبابایی برا تعمیر برده آخه سشوار مادر دوم من حساب میشه وزندگی بدون سشوار برا من سراسر کج خلقی وبدعنقی به همراه داره ماجرای دوستی من وسشوار از اولین حمام نوزادی من شکل گرفت وقتی مامان جون و عمه جون منو بردن حموم با آداب تموم  موقع لباس پوشیدن ایییییی گریه وداد وبیداد راه انداخته بودم  مامان حسابی گیج شده بود  و بابایی که دید الانه که من سرما بخورم رفت وسشوار رو آورد روشن شدن سشوار همانا و ساکت شدن من  درجا همان و نتیجه این که  صدای سشوار و باد گرمش از نظر آرمان...
20 فروردين 1392

تقلب ممنوع حتی شما مادرگرامی!!!!

سلام به همه ی بچه های نازنین  تعجب نکنید این عکس مربوط به دوران ماقبل ورود من به این دنیاست  اینجا من کنگر خوردم ولنگر انداختم غافل از اینکه چند صباحی دیگه به وزن 2کیلو به دنیا میام واینقد کوچولو ام که نمیتونم شیر مامان رو بخورم ولی مامان مسره که حتما از شیره ی جانش منو سیراب کنه برا همینه  که همه ی تلاش خودش رو میکنه  تا من بتونم شیر بخورم  اولش با قاشق بهم شیر میده بعد با شیر دوش شیرش رو میدوشه وبا شیشه خوردم میده  البته گاهی وقتا کلک میزنه وشیر خشک میریزه تو شیشه ولی من زود متوجه میشم و  لب بهش نمیزنم اگه هم گول بخورم شب حسابشون رو میرسم اینقد بی قراری میکنم و پدرشون رو در میارم که دیگه ...
20 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمان من می باشد